کد خبر: ۱۳۸۳۸
۰۱ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۱
در پاییز پاستور و در خزان اعتبار قوه‌ی مجریه، دیگرانی این بی‌اعتباری و به هم‌ریختگی را فرصتی می‌دانند برای «نوسازی برند»شان، آنها که دیگر دلیلی نمی‌بینند تا همه چیز را به اعتبار دولت کنونی و رئیس‌اش گره بزنند. افول پرشتاب رئیسی، حالا یک فرصت است برای همه‌ی آنها که روزی آرزویی داشتند و باز هم آرزویی دارند.
به گزارش جدید پرس:

از مصائب رئیسِ‌ دولت بودن در کشاکش بحران‌ها آن است که اگر علیه‌ات شعار بدهند، یک مصیبت است و اگر علیه‌ات شعار ندهند هم یک مصیبت دیگر؛ چیزی شبیه اتفاقی که حالا برای سید ابراهیم رئیسی افتاده است. در پردامنه‌ترین اعتراضات و ناآرامی‌های اخیر نه کسی خیلی سراغی از «سید محرومان» گرفته و نه کسی «دولت مردمی»‌اش را به شعاری نواخته و نه کسی چندان برای پیگیری مواضع دولتش حوصله‌ای به خرج داده؛ گویی آن ابراهیم از آتش نگذشته! این بار هم بیرون از آتش ایستاده است. عکس‌های حیاط دولت را که ببینیم انگار آن دولت فقط در همان حیاط، در حیات است؛ نه خنده‌های اعضای کابینه به تسلط بر شرایط تعبیر می‌شود و نه جملات وزرا بضاعت بدل شدن به «تیترِ یک» و نقطه‌ی تمرکز افکار عمومی را دارد.

دولت مردمی هم چیزی شده است مانند صداوسیما، او از مرجعیت رسانه‌ای سقوط آزاد کرده و دولت هم از فاعلیت و عاملیت در عرصه‌ی عمومی و تدبیر مملکت؛ اینچنین است که در موقعیت حساس کنونی که واقعا موقعیت حساس کنونی است، فقر رسانه‌، فقدان سیاست و لاغری سیاستمدار، بیداد می‌کند و بر شدت بحران و پیچیدگی‌ها می‌افزاید. در این پاییز پاستور و در این خزان اعتبار قوه‌ی مجریه، دیگرانی این بی‌اعتباری و به هم‌ریختگی را فرصتی می‌دانند برای «نوسازی برند»شان، آنها که دیگر دلیلی نمی‌بینند تا همه چیز را به اعتبار دولت کنونی و رئیس‌اش گره بزنند. این افول پرشتاب، حالا یک فرصت است برای همه‌ی آنها که روزی آرزویی داشتند و باز هم آرزویی دارند.

یکم/ قالیباف

او را در چهره‌های متفاوت دیده‌ایم، در لباس‌های متفاوت، با ادبیات متفاوت و با کمپین‌های متفاوت؛ او بارها خود را به طراحان کارزار انتخاباتی‌اش سپرده، بارها کوبیده‌اند و از نو ساخته‌اند اما همواره ناکام بوده‌اند. او سال‌های بسیار نامزدی تمام‌وقت بوده و کاندیدایی چهار فصل، یک بار رخت خلبانی بر تن کرد و پوستر چشمان رنگی‌اش‌ را بر دیوارهای شهر چسباند، همان سال 84 که ترجیح ‌داد «دکتر خلبان» صدایش کنند و نگاه کارزار نسبتا غیرایرانی‌اش هم عمیقا به طبقه‌ی متوسط چرخیده بود.

سال 92، کت و شلوار بر تن کرد و به جای دکتر خلبان، «مدیر جهادی» شد و در هیبت بروکراتی اصولگرا با تبلت به مناظرات رفت اما تکاپویش مطلقا پیامی سیاسی نداشت و همین نحیف بودن سیاسیِ کارزار، کار دستش داد و وقتی بحث به مذاکرات هسته‌ای کشید محو شد و نهایتا با گازانبر، آن یادآوری تاریخی روحانی، به شهرداری برگشت. کارزار انتقامی‌اش در 96 اما با یک ری‌برندینگ اساسی مواجه بود؛ در تجمعات کمپین‌اش با لباسی غیررسمی حاضر می‌شد، لباسی که هم کارکرد کاپشن معروف احمدی‌نژاد را داشت و هم نمادی بود از عملگرایی جهادی و هم نشانی از برائت از 96 درصدی‌ها.

کارزار قالیباف در سال 96، دستچینی بود از همه جا، دو پاره کردن جامعه را از جنبش اشغال وال‌استریت به عاریه گرفت و به جای 99 درصد آنها، کلیدواژه‌ی 96 درصدی‌ها را ساخت که احتمالا تنها دلیل‌اش همان سال انتخابات بود و برای تقابل با چهار درصدی‌ها هم به تقلید از «رابعه»‌ی اخوانی‌های مصر، چهار انگشت دستش را بالا می‌برد، نمادی که به قول اردوغان قرار بود نماد جدید پیروزی در جهان اسلام باشد در برابر آن دو انگشت v شکل که نماد جهانی و متداول پیروزی بود؛ نمادی که اتفاقا همان سال، روحانی برای کارزار انتخاب دوباره‌اش برگزیده بود.

او در سال 96، شاید با الهام از ترامپ، با ادبیاتی تهاجمی و با رفتاری افشاگرانه به میان آمد و نشان داد که درس‌هایی که از احمدی‌نژاد آموخته تنها به پوشیدن لباس غیررسمی خلاصه نمی‌شد. او با هیاهو آغاز کرد و زودتر از انتظار هم تمام شد؛ آن تعمیرات اساسی سال 96 و آن تعدد نمادها و رفتارها، به شکل مأیوس‌کننده‌ای نتوانست کارساز باشد و نهایتا حافظه‌ی عمومی ایرانیان او را به عنوان کاندیدایی پوششی، بایگانی کرد؛ آن هم کاندیدای پوششی برای چهره‌ی بازنده‌.

سودای ری‌برندینگ در پاییز پاستور

به نظر نمی‌رسد او هیچگاه با تمایل شخصی از میدان بیرون شده باشد و حداقل یک دوره اقامت در پاستور را هنوز حق خود می‌داند و آن را از اردوگاه اصولگرایی و یا حتی نظام طلبکار است. چند ماه دیگر ریاست او بر مجلس، سه ساله خواهد شد؛ او نیز مانند رئیسی، بازنده‌ی رقابتی‌ترین انتخابات‌ها و برنده‌ی غیررقابتی‌ترین‌شان شد و حالا باید کارنامه‌ای برای آن همه ادعا و اصرار ارائه دهد، برای آن روزی که با حرارت می‌گفت "ما یک خیزش هستیم برای نجات اقتصاد کشور؛ یک خیزش هستیم که بیش از این مردم ما را تحقیر نکنند ...". اینک و در فقدان کارنامه، قالیباف را چاره‌ای نیست جز یک بازسازی جدید، یک نوسازی برند، یک زمین تازه برای بازی جدید.

او این روزها افول پرشتاب رئیسی را فرصتی مغتنم می‌بیند تا حافظه‌ی عمومی را تصحیح کند و از برچسب «سیاستمدار پوششی» و یک چهره‌ی درجه‌ی دو خلاص شود؛ برچسبی که حتی پس از ریاست مجلس نیز رهایش نکرده است. او برای آنکه فراتر از یک نظامی ارشد یا یک شهردار، در مقام سیاستمداری درجه‌ی یک دیده شود تلاش‌های دیگری هم داشته که آنها هم نافرجام بوده‌اند، مثلا آن سفر پر حاشیه به مسکو که قرار بود اعتبار دیپلماتیک به بار آورد اما نهایتا از اعتبار داخلی‌اش هم کاسته شد یا ایجاد این‌همانی ناموفق با شهید سلیمانی و آن اصرار زیاد همراهان قالیباف بر لفظ «حاج باقر» تا حاج باقر و «حاج قاسم» هم‌آهنگ و هم‌وزن در ذهن مخاطب تداعی شود.

افزون بر این قالیباف یک انگیزه‌ی دیگر هم برای ری‌برندینگ دارد، او محتاج آن است که لکه‌ی ماجرای سیسمونی را پاک کند، همان ماجرایی که ماه‌هاست او را به کنج رینگ رانده و چهره‌ای منفعل و بی‌اثر کرده، ماجرایی که بقایش، بقای سیاسی او را ناممکن ساخته است. او و چهره‌های منتسب به او، ری‌برندیگ تازه‌ای را آغاز کرده‌اند که در آن قالیباف، چهره‌ی معترض به ناکارآمدی دولت بازنمایی می‌شود و به کابینه‌ی رئیسی می‌تازد، چهره‌ای مدافع «اصلاح» حکمرانی که این روزها پیگیر رفع انسداد از شبکه‌های اجتماعی هم هست، رئیس همان مجلسی که پررنگ‌ترین خاطره‌ی عمومی از آن به طرح «صیانت» باز می‌گردد. این نوسازی برند بر کلیدواژه‌ی «اصلاح» استوار است آن هم ربع قرن پس از آغاز جنبش اصلاحات در ایران و به نظر می‌رسد قالیباف کنونی که محاسن‌اش بلندتر و سفیدتر از قالیباف‌های پیشین است، این بار هم دیر رسیده باشد و ناکام بماند. سخت است بشود چشم‌اندازی برای ری‌برندینگ قالیباف متصور شد چراکه پیچیدگی‌های افکار عمومی آنقدر فزاینده بوده که حتی نیروهای پیشرو نیز، مرجعیت از کف داده‌اند چه رسد به قالیبافی که با ربع قرن تأخیر، ادبیات سیاسی‌اش را به روز کرده و از اصلاح سخن می‌راند.

دوم/ ضرغامی

او باهوش‌تر و سیاسی‌تر از میانگین کابینه‌ی رئیسی است؛ این را البته هرگز نباید ستایش ضرغامی دانست بلکه بیشتر نکوهش دولتی است که برای توصیف‌اش گریزی از بکارگیری تعبیر «میان‌مایگی» نمانده. ضرغامی هیچ‌وقت در تراز رهبری سیاسی یا سیاستمداری دارای مرجعیت نبوده، پیشینه‌ی او هم تا پیش از ریاست صداوسیما، چندان سیاسی نیست اما از منظر برند سیاسی، فرآیند ری‌برندینگ‌اش از ۹۳ به این سو قابل تامل است؛ تجربه‌ی به کارگیری اینستاگرام در نوسازی برند توسط ضرغامی تا حدودی خلاقانه بود و بر پایه‌ی عنصری استوار شد که در صداوسیمای او مطلقا و مطلقا این رنگارنگی و صراحت را نداشت؛ عنصر «گفت‌وگو».

ضرغامی در سالیان گذشته و پیش‌تر از ورودش به دولت رئیسی، تلاش کرد تصویری نو از خود بسازد، تصویر بازنشسته‌ای که مشتاقانه در خیابان‌ها تردد می‌کند و مقام پیشینی که در بالکن ساختمانی نسبتا قدیمی با دایره‌ی متنوعی از چهره‌ها گپ می‌زند و صبحانه می‌خورد و چای شیرین سر می‌کشد؛ تصویری نو و نزدیک‌تر که در آن یک روز برای خانه‌اش فلافل می‌خرد و روزی دیگر از نوه‌اش می‌نویسد.

او تمام این سال‌ها تلاش کرد تا ضرغامیِ صداوسیما آخرین تصویر افکار عمومی از او نباشد و همه چیز در سایه‌ی سنگین رئیس جام جم قرار نگیرد و پس زده نشود؛ او بسیار تلاش کرد آنی بنمایاند که در صداوسیما نبود. او بر خلاف دیگران تا حدودی توانست مخاطب‌اش را متقاعد کند که معمولی زندگی می‌کند و گرفتار حرف و حدیث‌های نجومی نیست؛ او تا حدودی توانسته این قضاوت را در ذهن مخاطب بسازد که اهل رواداری است حتی اگر سال‌ها رسانه‌ی یکسویه‌ی صداوسیما را مدیریت کرده باشد و خود بخش مهمی از تاریخ آن ساختار متصلب و مبتنی بر حذف و سانسور بوده باشد؛ او توانست به مخاطب ثابت کند که بی‌نیاز از روابط عمومی‌های بروکراتیک می‌تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد، با افکار عمومی ارتباط برقرار کند و خودش، الگوهای ارتباطی خود را بیافریند. او توانست در همان صفحه‌ی اینستاگرام‌اش با حوصله و وسواس، خاطراتش را بازگو کند و در این بازخوانی عمیقا گزینشی، گذشته را هم به سود تصویرسازی امروزش روایت کند.

قابل پیش‌بینی است که او در سیاست و اجتماع و فرهنگ، خود را «زیر برند» رئیسی نداند؛ او چند سالی است که می‌خواهد چیزی شبیه لاریجانی باشد و از صداوسیما به ریاستی در تراز بالاتر برسد که البته ظرفیت و پیشینه‌ی سیاسی‌اش با بلندپروازی‌هایش همخوان نیست و تاکنون هم یاری‌اش نکرده. او هم در 96 به میدان آمد و هم در 1400، در 96 که با خرد جمعی زاکانی‌/فدایی/ذوالقدر جمنا و در سایه‌ی رئیسی کنار گذاشته شد و در 1400 هم بسان بسیاری دیگر به پای رئیسی، رد صلاحیت شد.

حالا او چند ماهی است که نظرات خود را مستقلا مطرح می‌کند و فراتر از حوزه‌ی مسؤولیت‌اش در دولت درباره‌ی حجاب، امر به معروف و گشت ارشاد و ... می‌نویسد. نکته‌ی قابل توجه آن است که فضای عمومی او را در حوزه‌ی کنونی مسؤولیت‌اش نمی‌بیند و شاید تنها تصویری که از او در میراث و گردشگری به یاد می‌آورد لحظاتی است که بدون الزامات حرفه‌ای، آثار باستانی را در دست گرفته؛ به دیگر سخن او آنجا به یادآورده می‌شود که مسؤولیتی در قبالش ندارد و آنجا در ذهن مخاطب کمرنگ است که حکم مسؤولیت‌اش را دارد، شاید بشود این را نشانه‌ی یک نارضایتی شغلی دانست.

ضرغامی سیاستمدار پوپولیستی است و نیاز دارد تا دیده شود یا بهتر، نیاز دارد که مستقل دیده شود، در قامت چهره‌ای سیاسی که قصه‌ی خودش را دارد فراتر از ماجراهای دولتی که فعلا دولت متبوع اوست. ضرغامی این روزها از تجدیدنظر در برخی قوانین می‌گوید و از اینکه تجدیدنظرها به سقوط دومینو وار نظام نخواهد انجامید؛ از اینکه دختران و دانش‌آموزان بی‌حجاب راه می‌روند و نظام هم از میان نرفته؛ او منتقد شیوه‌ی ستاد امر به معروف شده است و با همان لحن توده‌گرایانه می‌پرسد "باباجون مردم اگر نخوان امر به معروف بشن کیو باید ببینن" که البته این آخری با واکنش‌های تندی هم روبرو شد.

از نشانه‌ها می‌توان به این رسید که ضرغامی همچنان آینده‌ای برای خود متصور است، آینده‌ای که به سرنوشت دولت رئیسی گره نخورده باشد و اینگونه است که ضرغامی در روزهایی که دولت در افکار عمومی محو می‌شود، پر رنگ‌تر از همیشه ظاهر می‌گردد و نظراتش را عرضه می‌کند. این مرحله‌ی تازه‌ای از ری‌برندینگ عزت‌الله ضرغامی است، او آگاهانه تصمیم گرفته در قالب اقتدارگرایان ظاهر نشود و بر خلاف پایداری‌چی‌ها، بحران را کتمان نکند و بر طبل برخورد سخت نکوبد. ضرغامی هم مانند قالیباف راه دراز و شانس کمی برای توفیق در ری‌برندینگ اخیرش دارد چراکه تصویری که در حال ساختن‌اش است با گذشته‌ی نزدیک آنها در تعارض است.

افکار عمومی در صداوسیمای ضرغامی، هیچ وقت تنوع سبک‌زندگی‌ها را ندید، رواداری‌ای که او مدعی امروزش است در هیچ استودیویی از رسانه‌ی ملی بازتاب نداشت خصوصا وقتی یادآوری شود که فقط زنان مجری می‌توانستند با میهمان زن یک برنامه صحبت کنند یا نام کوچک مجری زن بر قاب تلویزیون نمی‌نشست. نهایتا آنچه می‌تواند به توفیق پروژه‌ی نوسازی برند بیانجامد، باورپذیری تصویر ساخته شده است و جز این هر کنشی به ریاکاری عامدانه در افکار عمومی ترجمه خواهد شد و ضرغامی نیز از این منظر آسیب‌پذیر است.

تساهل کنونی او نسبتی با تنگ‌نظری‌های گذشته در صدا و سیما و حتی معاونت‌اش در ارشاد ندارد و نسخه‌های کنونی‌اش در پذیرش تنوع شهروندان و درک نسل نو هم اگر در صداوسیمای او جاری شده بود قاعدتا نباید به این بی‌اعتباری تاریخی رسانه‌ی ملی می‌رسیدیم. هیچ نوسازی برندی نمی‌تواند این واقعیت را بپوشاند که او در فقدان مرجعیت رسانه‌ای این روزها و سقوط وحشتناک اعتبار صداوسیما عمیقا موثر بوده است.

 

پیشنهاد سردبیر
پربازدیدترین ها