کد خبر: ۱۳۲۹۴
۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۳۵
یک معلم گفت: «اگر این نسل (دهه هشتادی‌ها) متوجه شوند کسی دارد آن‌ها را نمایندگی می‌کند و دیده می‌شوند خشم‌شان تخلیه می‌شود، اما متاسفانه در هیچ فضایی از این نسل یاد نمی‌شود، این بچه‌ها نیازمند شنیده شدن و دیده شدن هستند و راه آن گفت‌وگو است، معلم مستبد در برابر این نسل کارش پیش نمی‌رود، بنابراین باید به آنها اجازه داد حرف بزنند.»
به گزارش جدید پرس:

دانش‌آموز، مدرسه و بزنگاه‌های اجتماعی سیاسی، پیوندی که شاید کمتر مورد توجه بود، یا حداقل کمتر کسی از نسل جدید انتظار داشت، نسلی که دهه هشتادی‌ها شدند تا در برابر نوستالوژی دهه شصتی‌ها قد علم کنند، حالا درباره آن‌ها حرف و حدیث زیاد است، برخی می‌گویند بی‌هدف، سطحی‌نگر و تقلیدی‌اند، و اساساً ضد اجتماع و غرق در فردگرایی خود هستند، اما برخی نظر متفاوت دارند، آن‌ها معتقدند «این نسل سطحی‌نگر نیستند بلکه پرسش‌گرند.» معتقدند «برخلاف دوره‌ها و نسل‌های قبل که بیشتر اجبار و اطاعت مبنا بود، مبنای بچه‌های این نسل اجماع و اقناع است.» حالا این نسلی که شاید قبل‌تر کسی روی آن‌ها اصطلاحاً حسابی باز نمی‌کرد از سر کنشگری خود سبب‌ساز تعجب شده و دهه هشتادی را تبدیل به مساله کرده است.

ما برای پاسخ به مساله پیش‌رو سراغ معلم‌ها رفتیم، گروهی که بیشتر از هرکسی با بچه‌های این نسل نشست و برخاست دارند و پای حرف‌های‌شان نشسته‌اند؛ نرگس ملک‌زاده، محمدتقی غلامی و محمدرضا نیک‌نژاد درباره ویژگی‌ها، نقاط قوت و ضعف دهه هشتادی‌ها گفتند، نیک‌نژاد یادآور شد: «در نسل‌های گذشته فرزندان در فضای خانه، مدرسه و جامعه تحت تاثیر بزرگترها بودند، فضایی که القا می‌کرد دانا کسی است که سن بیشتری دارد و کسی که تجربه بیشتری دارد بیشتر هم مورد احترام است، اما امکانات و شرایطی که در جامعه امروز ایران و جهان وجود دارد این تابو را شکست، وقتی من از فرزندم می‌خواهم موبایل من را که ایراد پیدا کرده درست کند، یعنی اقتدار دانایی بزرگترها شکسته شده است.»

همچنین ملک‌زاده بیان کرد: «بچه‌های این نسل با توجه به چیزی که در جامعه می‌دیدند و چیزهایی که در کتاب‌های درسی خواندند دچار تعارض آموزشی شدند، کتاب‌ها یکسری مسائل را مطرح می‌کنند که دانش‌آموزان مانند کارشناس این کتاب‌ها را زیر سوال می‌بردند»

غلامی در بخشی از صحبت‌های خودش عنوان کرد: «این نسل نسبت به جهان پیرامون خودش خارج از ظرفیت‌های جامعه ما اطلاعات و آگاهی دارند، همین اطلاعات امکان مقایسه به آن‌ها می‌دهد، در واقع این نسل شرایط خودش در جامعه را با شرایط هم سن و سال‌های خودش در جهان مقایسه می‌کند و این مقایسه روحیه سرخوردگی و از طرفی روحیه اعتراض را درمیان آن‌ها ایجاد می‌کند.»

متن کامل این گفت‌وگو در ادامه آمده است.

خانم ملک‌زاده با توجه به ارتباط نزدیکی که شما با نسل جدید و دهه هشتادی‌ها دارید، آن‌ها چه ویژگی‌هایی دارند؟

این بچه‌ها در این اعتراضات متولد نشدند، آن‌ها فرزندان نسلی هستند که خودشان معترض خاموش‌اند، این والدین در خانه‌ها حرف می‌زنند و اعتراض می‌کنند، بنابراین ذهن این نسل درون خانواده و به کمک ابزار قدرتمندی به‌نام رسانه شکل گرفته و به طریقی از اطلاعات سیراب شده‌اند. این نسل متوجه شدند نسل قبل‌تر از آن‌ها با گفت‌وگو به نتیجه نرسیدند بنابراین به شکل میدانی اعتراض کردند. این نسل سطحی‌نگر نیستند بلکه پرسش‌گرند، لبریز از اطلاعات هستند و به‌دنبال این هستند که به مطالبات‌شان کیفیت بدهند. آن‌ها به‌دلیل تضاد و تعارضی که میان جامعه و خودشان می‌بینند درصورت وجود فرصت اعتراض هم می‌کنند.

حتما به شما برمی‌گردیم و درباره موضوع تضاد و تعارض این نسل با جامعه صحبت می‌کنیم؛ اما آقای غلامی نظر شما چیست، نسل امروز چه ویژگی‌هایی دارند؟

به‌نظرم خانم ملک‌زاده با نکته‌ خوبی شروع کردند و آن هم نبود انقطاع نسلی است، این روزها گفته می‌شود این نسل خیلی فرق دارند اما من معتقدم این نسل ادامه نسل‌های قبلی هستند که با توجه به شرایط امروز ایران ظهور و بروز کردند. دوره نوجوانی دوره گذار است و تصمیم دارد از وابستگی‌های دوره کودکی رها شود تا به یک استقلال برسد، این دوره برا نوجوان دوره هویت‌یابی است، جنبه‌های این هویت‌یابی هم متفاوت است، مثلاً آن‌ها موقع صحبت کردن زبان و اصطلاحات خاص خودشان را دارند، به‌تعبیری دنبال نوعی خودنمایی هستند؛ اما شرایط خانواده‌ها و جامعه طوری هست که به این نسل فرصت برای بروز ویژگی‌های خودش را نمی‌دهد، به‌همین دلیل حرکت‌های اعتراضی اخیر تبدیل به فرصتی شد که این بچه‌ها بتوانند خودشان را مطرح کنند، البته این فرصت نباید با بار منفی برداشت شود.

نکته دیگر درخصوص تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر این نسل است، این نسل نسبت به جهان پیرامون خودشان اطلاعات می‌گیرند، این اطلاعات به آن‌ها آگاهی می‌دهد که دائم شرایط خودشان را در جامعه با شرایط هم سن‌وسال‌های خودشان در کشورهای دیگر مقایسه کنند، این مقایسه‌ها از یک‌طرف سرخوردگی و از طرف دیگر روحیه اعتراض را در آن‌ها ایجاد می‌کند.

بنابراین تلاش برای هویت‌یابی و تاثیر رسانه‌ها در آگاهی بخشی سبب شده این نسل کمی متفاوت به‌نظر برسند اما درحالت کلی مانند همه افراد در این سن دارای جسارت هستند طوری‌که گاهی برای هدف به مسیر رسیدن به هدف توجه نمی‌کنند و فقط هدف در ذهن‌شان برجسته است.

آقای نیک‌نژاد ممنون می‌شوم شما هم به ما کمک کنید و بگویید به‌عنوان یک معلم در این نسل جوان و نوجوان چه ویژگی متفاوتی را می‌بینید؟

به نظرم مهمترین ویژگی این نسل جسارت است که از یک دانایی به معنای آگاهی بیشتر برمی‌آید؛ در نسل‌ها گذشته فرزندان در خانه، مدرسه و جامعه تحت تاثیر بزرگترها بودند، طوری‌که تصور می‌شد دانا کسی است که سن بیشتری دارد، اما امکانات و شرایط امروزی جوامع در جهان و ایران سبب شده این تابو شکسته شود، یعنی اقتدار دانایی که نزد بزرگترها بود شکسته شده و همچنین کتاب‌های درسی چیزی نیست که این بچه‌ها از آن یاد بگیرند.

فضای مجازی و افزایش آگاهی‌ها سبب شده این نسل به جایی برسند که خودشان را محور دانایی بدانند، قبل‌تر تنها منبع اطلاعات دادن به دانش‌آموزان معلم بود، اما الان خود دانش‌آموزان مطالبی بیان می‌کنند که گاهی من هم از آن اطلاع ندارم یا اطلاعات اندکی دارم، این بچه‌ها دیگر معلم را دانای مطلق نمی‌دانند و البته قبل از آن پدر و مادر را دانای مطلق نمی‌دانند.

پیش از این‌که این دهه هشتادی‌ها دست به اعتراض علیه ساختارهای اجتماعی فرهنگی سیاسی بزنند در خانه‌ها اعتراض کردند اما پدر و مادرها به‌دلیل ارتباط حسی سعی کردند خودشان را با مطالبات فرزندان تطبیق دهند، دانش‌آموزان در مدرسه هم اعتراض کردند اما مدرسه به دلیل یک نهاد اجتماعی که بسیار به خانه نزدیک است این فرزندان را تحمل کردند و تغییراتی انجام دادند، حالا این اعتراضات به جامعه رسیده است اما تا الان متاسفانه حاکمیت نمی‌خواهد خودش را تغییر بدهد.

خانم ملک‌زاده شما در بخش اول درباره تضاد و تعارضی گفتید که این نسل با آن مواجه هستند، به ما می‌گویید این تضادها چیست؟

بچه‌های این نسل با توجه به چیزی که در جامعه می‌دیدند و چیزهایی که در کتاب‌های درسی خواندند دچار تعارض آموزشی شدند، کتاب‌ها یکسری مسائل را مطرح می‌کنند که دانش‌آموزان مانند کارشناس این کتاب‌ها را زیر سوال می‌بردند، بعضی مواقع موضوعات کتاب درسی را نمی‌شود به دانش‌آموزان گفت، حتی گاهی برخی معلمان از گفتن یکسری از مطالب کتاب‌های درسی عبور می‌کنند که بتوانند شرایط کلاس را حفظ کنند، بنابراین هرجایی که معلم‌ها بخواهند سر کلاس گفت‌وگو را شروع کنند متوجه تعارضات می‌شوند.

این تعارضات ادامه دارد، طوری‌که ما دانش‌آموزان را در مدرسه درون یک چارچوب قرار می‌دهیم اما وقتی از حیاط مدرسه خارج می‌شوند دیگر آن چارچوب وجود ندارد، این مسئله حضور در مدرسه برای دانش‌آموزان را با چارچوب‌هایی که وجود دارد سخت می‌کند، یعنی گویی به آن‌ها گفته می‌شود چیزی که در مدرسه یاد گرفته‌اید درست است و باید آن را انجام دهید، همین فشار بیشتر آن‌ها را اذیت می‌کند و حتی دوست دارند مقاومت کنند، بنابراین یکسری از دانش‌آموزان در مواجهه با این تعارضات اعتراض خودشان را در سطح جامعه نشان می‌دهند، اما یکسری دیگر از آن‌ها به‌صورت خاموش اعتراض می‌کنند.

آقای فلاحی شما درباره هویت‌یابی نسل امروز گفتید، گاهی بیان می‌شود رفتار دهه هشتادی‌ها تقلیدی است و متکی به خودشان نیست، نظر شما در برابر این گزاره چیست؟

شاید یکی دیگر از ویژگی دوران نوجوانی هیجانی بودن است بنابراین اگر رفتاری را تقلید کنند چندان دور از ذهن و عجیب نیست، اما این به این معنی نیست خودشان اصلاً اعتراضی ندارند. نوجوان در این سن و سال تلاش می‌کند شخصیت مستقل خودش را به‌دست بیاورد اما مثلاً در خانواده‌ای زندگی می‌کند که با وجود سنت‌ها اجازه بروز استقلال را به بچه‌ها نمی‌دهند، در مدرسه هم با نظام بسته مواجه می‌شود، نظام آموزشی یکسری القاها دارد و می‌خواهد ذهن دانش‌آموز را براساس آن‌ها شکل بدهد، در جامعه هم وجود یک نظام بسته حتی امکان دسترسی به یکسری آزادی‌های اجتماعی را محدود کرده است، محدودیت‌هایی که در بسیاری از کشورهای دیگر حل شده و وجود ندارد اما این‌جا همچنان هست و گاهی تابو هستند.

همه این‌ها در کنار دسترسی به شبکه‌های اجتماعی تعارضی ایجاد می‌کند که جوانان را به سمت اعتراض می‌برد، البته همیشه اعتراض این‌گونه نیست که جوان وارد خیابان شود، به‌نظرم پیروی از یکسری مدهای اجتماعی که در جوامع به‌نظر ایده‌آل مد شده‌اند خودش یک‌جور شکستن تابوها است، همین بی‌ارزش قلمداد کردن کتاب‌های درسی و اهمیت ندادن به مسائل درسی و علمی از طرف برخی دانش‌آموزان نوعی حرکت اعتراضی است، حتی بزهکاری و اعتیاد که در جامعه هست می‌تواند حرکت اعتراضی باشد، همه این مسائل در چارچوب همان جست‌وجوی هویت است تا جوان شخصیت مستقل خودش را داشته باشد، نمی‌خواهد به او امر و نهی شود، بلکه می‌خواهد وجوه مستقل خودش را بروز دهد، یک نظم بسته در آموزش‌وپرورش و در نظام اجتماعی مسیر بروز شخصت مستقل را می‌بندد، و ما می‌بینیم که بستن راه به‌شکل یک اعتراض خودش را نشان می‌دهد.

آقای نیک‌نژاد شما درباره فرو ریختن اقتدار دانایی نزد نسل جدید صحبت کردید، این به‌معنای این است که این نسل احساس می‌کند خودش بیشتر می‌داند؟

این حس را دارند، وجود ابزارهای دریافت آگاهی، دانش، بینش، سبب شده که این نسل به یک اعتماد به نفس برسد نه یک توهم.

یعنی می‌خواهد خودش جای همان اقتدار فروریخته بنشیند؟

نه واقعاً این‌طور نیست، به‌نظرم اگر بررسی کنیم متوجه می‌شویم همه تغییرات اجتماعی در طول تاریخ را جوانان ایجاد کردند، در همه دوره‌ها موتور محرک جامعه جوانان همان دوره بودند، در سال‌های انقلاب ۵۷ جوانان نقش زیادی داشتند اما باز هم نگاهشان به برزگ‌ترها بود، لذا جسارت در میدان بودن به عهده جوانان بود اما نقشه طی کردن مسیر بر عهده بزرگترها بود، اتفاقی که در این دوره افتاده تقدس‌زدایی است، یعنی بزرگترها دیگر برای این نسل نقش مرجعیت را ندارند آن هم به این دلیل که دسترسی این نسل به اطلاعات بیشتر است و همانطورکه گفتم اقتدار دانایی بزرگترها برای‌شان فرو ریخته است.

نکته دیگر این‌که سبک زندگی آن‌ها متفاوت است، گاهی دانش‌آموزان در کلاس از الفاظی استفاده می‌کنند که من تعجب می‌کنم اما آن‌ها انگار متوجه نباشند و همان را مجدد تکرار می‌کنند، چراکه یکی از مشکلات حکومت در فرهنگ است، یعنی نتوانسته کسانی را بیاورد که این بچه‌ها را جذب خودش کند و اگر هم کسی با چنین توانایی وجود داشته کنار گذاشته است، تا متاسفانه دل و ذهن برخی از این نسل کسانی مانند تتلو و نمونه‌های خارجی آن‌ها بشود.

خانم ملک‌زاده وقتی با این نسل به عنوان یک معلم صحبت می‌کنید نظرشان درباره آینده چیست، از آن می‌ترسند یا مشتاق رسیدن آینده هستند؟

وقتی دانش‌آموز مقطع متوسط اول برنده مدال می‌شود و از او درباره مدالش سوال می‌کنم، می‌گوید برای مهاجرتم خیلی خوب شد، یعنی از همین سن به‌دنبال مهاجرت است.

ببنید؛ دانش‌آموزان واقعاً مانند یک کارشناس صحبت می‌کنند و از مسائل کشور مطلع هستند، وقتی کارشناسی از طرف آموزش‌وپرورش برای صحبت کردن برای دانش‌آموزان می‌فرستند از آمدن خودش پشیمان می‌شود چراکه آن اطلاعاتی که باید به دانش‌آموزان بدهد را ندارد، یکسری مسائل در ذهن خودش دارد که بچه‌ها همه آن را در فضای مجازی قبل‌تر شنیده‌اند و جواب‌ها را می‌دانند، بنابراین خیلی خوب کارشناس مدرسه را زیر سوال می‌برند.

شما وقتی با آن‌ها صحبت می‌کنید، سمت و سوی صحبت‌ها یا گاهی اعتراض دانش‌آموزان بیشتر اجتماعی است تا سیاسی؟

بچه‌ها بیشتر روی مسائل اجتماعی صحبت می‌کنند، البته مسائل اجتماعی به مسائل سیاسی پیوند می‌خورد، اما آن‌ها بیشتر روی مسائل اجتماعی حساس هستند.

آقای غلامی، این‌که جوانان این نسل به طریقی دنبال یک تخصص هستند، مثلاً بسیاری از آن‌ها موسیقی، برنامه نویسی، زبان‌های خارجه، یا نوازندگی بلد هستند، به‌طریقی احساس می‌کنم از نسل‌های قبلی به‌خصوص دهه شصتی‌ها بیشتر به‌سمت یاد گرفتن یک مهارت رفتند؛ این مسئله در روحیه استقلال طلبی آن‌ها چقدر تاثیر دارد؟ اگر بیان اعتراضی دارند بیشتر سمت‌وسوی فردگرایی دارد یا به جامعه‌ هم توجه دارند؟

همان‌طورکه گفتم این نسل دنبال هویت مستقل خودش است، اگر به‌دنبال یادگیری مهارتی است یعنی می‌خواهد با آن امکانی برای بروز اجتماعی داشته باشند. به‌نظرم در این‌جا فردیت برجسته است، اما این رشد فردیت بستر اجتماعی نیاز دارد، بستری که این دانش‌آموزان ممکن است در مرحله اول اصلاً به آن فکر نکنند و بیشتر جنبه فردی ماجرا مدنظرشان باشد اما مطمئناً از یک جایی به بعد متوجه می‌شوند که اگر آن بستر اجتماعی نباشد فردیت خودشان هم نمی‌تواند بروز کند. ضمن اینکه برخی خواسته‌ها مشترک شده و عمومیت دارد، مانند همین مسائل اخیر درباره پوشش که خواست این نسل هم نیست و سنین مختلف درباره آن توجه دارند. بنابراین درحالی‌که جنبه فردی خواست این نسل قوی است اما فارغ از مسائل اجتماعی نیست.

ملک‌زاده: ما امروز شاهدیم اگر یک دانش‌آموزی به طریقی تحت فشار قرار می‌گیرد بقیه دانش‌آموزان از او حمایت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند آن فرد مورد پرسش و پاسخ قرار بگیرد، این وضعیت نشان می‌دهد دانش‌اموزان و بچه‌های این نسل یاد گرفته‌اند که من‌ها را کنار بگذارند و فهمیده‌اند اگر قرار است به چیزی برسند باید ما شوند.

آقای نیک‌نژاد شما قبل‌تر گفتید خودتان گاهی از نحوه صحبت کردن این نسل و ادبیاتی که دارند تعجب می‌کنید، آیا این رفتار آن‌ها سبب شد که نسل‌های قبل، آن‌ها را تحقیر کنند، اصلاً اجازه بدید این‌طور بپرسم خیلی مواقع نوع موسیقی که آن‌ها دوست دارند با تحقیر همراه است، نسل قبلی‌ها افتخار می‌کنند که شجریان گوش دادند و دهه هشتادی‌ها را مثلاً برای شنیدن تتلو تحقیر می‌کنند، حتی تحقیرشان درباره نوع پوشش آن‌ها، این‌طور نیست؟

به‌ویژه در سطح مدارس و جامعه این تحقیر شدگی نسل جوان وجود دارد، شاید درخانواده‌ها این اختلافات مطرح شده اما به دلیل همان ارتباط عاطفی توانستند آن‌ها را حل کنند. ببینید خیلی مواقع در مدرسه‌ها فکر معلم‌ها، مدیر مدرسه، و دانش‌آموزان یک چیز است اما چیزی که کتاب از آن‌ها می‌خواهد چیز خاصی دیگری است، طوری‌که گاهی اولین تحقیر از همان محتوای کتاب درسی است که کاملاً ایدئولوژیک و در خلاء درست شده است، انگار کسانی آن محتوا را می‌نویسند که فقط می‌خواهند دل بالادستی‌ها را به دست بیاورند و بالا دستی‌ها هم عموماً ارتباطی با جامعه ندارند.

اما این نسل درحال آگاه شدن است، به نظرم بزنگاه‌های تاریخی هستند که در آگاهی جهش ایجاد می‌کنند، یعنی دهه هشتادی امروز با دهه هشتادی ۵۰ روز قبل فرق می‌کند، این حجم اطلاعاتی که این روزها وجود دارد در آگاهی‌ها جهش ایجاد کرده است، یکی از مهمترین ویژگی این جهشِ آگاهی، نزدیک کردن نسل‌ها به یکدیگر است، به‌ویژه نسلی مانند ما که در شناختن نسل جدید غفلت کردیم. به‌هر صورت یکسری سرکوب در خانواده، مدرسه، جامعه و حتی حاکمیت وجود داشته که این نسل را سرکوفت کرده و تبعات آن امروز دارد بروز می‌کند.

خانم ملک‌زاده، شما امروز نگران دانش‌آموزان خودتان هستید، این‌که این حجم از مطالبه‌گری دانش‌آموزان در مواجهه با تضاد و تعارض میان ایده‌های خودشان با مدرسه و جامعه، و احتمال جواب مثبت نگرفتن از فعالیت‌های‌شان سبب‌ساز سرخورده شدن آن‌ها شود؟ چیزی که قبلاً در جامعه دانشجویی شاهد آن بودیم.

نگرانی همیشه وجود دارد، من یک گزارشی خواندم برای ۵ سال قبل، آسیبی که در این گزارش برای دختران برآورد شده بود، خشم بود، یعنی دختران دانش‌آموز ما خشم داشتند؛ برای پسران این آسیب متوجه فعالیت‌های پرخطر می‌شد. می‌خواهم بگویم آن سال‌ها این آمار داده شد اما کاری برای‌شان انجام نشد، این بچه‌ها با همین خشم در نظام آموزشی بودند تا سال بعد از آن خودکشی دانش‌آموزان مطرح شد، اما باز هم تلاشی برای بهبود انجام نشد، تا این‌که این خشم در خیابان ظهور و بروز پیدا کرد، من متوجه شدم امروز والدینی که بعد از تعطیل شدن مدرسه دنبال دانش‌آموزان خودشان می‌آیند بیشتر شده است، والدینی که هم نظر جامعه هستند اما سعی می‌کنند کنشگری فرزندان خودشان را کنترل کنند چراکه نگران هستند.

این خشم در دانش‌آموزان هست و با کوچکترین جرقه در مدسه با یکدیگر دعوا می‌کنند، می‌خواهم بگویم اگر مطالبات این نسل به خوبی جواب داده نشود، آن‌ها به خودشان می‌گویند ما به جایی رسیدیم و توانستیم اعتراض کنیم اما الان دیگر نمی‌توانیم کاری کنیم، بنابراین درصد خشم، آمار خودکشی و افسردگی دانش‌آموزان افزایش پیدا می‌کند، این‌ها آسیب‌هایی هست که کسی به آن توجه نمی‌کند.

فلاحی: اجازه بدهید من یک نکته‌ای بگویم، من یک آماری دیدم درباره جامعه دانشجویی، گفته شده که ۴۶.۲۷درصد از آن‌ها آینده کشور را بسیار بد دانستند، ۱۹.۴۴درصد بد، ۶.۸۸درصد کمی بد و بقیه بیان کردند تصوری ندارند، یعنی حدود ۷۱درصد دانشجویان کشور آینده کشور را بد می‌دانند، این آمار یعنی هم نا امیدی در کشور ایجاد می‌شود و بعد همان خشمی که درباره‌اش گفتید از این شرایط بوجود می‌آید.

شما در رابطه با دانش‌آموزان این وضعیت نا امیدی را احساس می‌کنید؟

آمار ندارم، اما از تجربه خودم در مواجهه با دانش‌آموزان دبیرستان نا امیدی را در آن‌ها احساس می‌کنم، نشانه‌هایش همین بی‌توجهی و بی‌اهمیت تلقی کردن درس است. با وجود این‌که در سال‌های آخر تحصیل کنکور اهمیت دارد اما ما شاهدیم برای خیلی از دانش‌آموزان کنکور اهمیتی ندارد، یا در بحث‌های که سر کلاس داریم این ناامیدی را مشاهده می‌کنیم که می‌تواند نتیجه شرایط خانواده و سیستم آموزشی باشد.

حتی قبل از وقایع اخیر این مسئله را احساس کردید؟

بله، این احساس از سال‌های قبل وجود دارد.

ما درهمین کافه خبر درباره دهه هشتادی‌ها گفت‌وگویی با خانم دکتر شهلا کاظمی‌پور داشتیم، ایشان معتقد بودند این نسل در مقایسه با سایر نسل‌ها زودتر به بلوغ اجتماعی رسیده است، شماها که به عنوان معلم در کنار این نسل هستید این گزاره را قبول دارید؟ ممنون می‌شوم هرکدام از دوستان که خواستند جواب دهند.

نیک‌نژاد: حتما همین است، مبنای این وضعیت هم دانایی و آگاهی آن‌ها است، به‌نظرم از دیگر ویژگی‌های نسل جدید اجتماعی بودن آن‌ها است.

اما همیشه گفته می‌شود این نسل اصطلاحاً همیشه داخل گوشی و موبایل است، چطور می‌توانند اجتماعی شوند؟

همین حضور در فضای مجازی نیازمند ارتباط است، آن‌ها حتی در فضای مجازی بازی‌های جمعی دارند، آن‌ها بنیادهای کنار هم بودن را یاد گرفته‌اند. من از تجربه زیسته خودم در مدرسه بگویم این نسل خیلی مایل به گفت‌وگو هستند، این‌طور نیست که من در کلاس هرچه گفتم آن‌ها قبول کنند، این بچه‌ها همان موقع سوال می‌پرسند، اگر به آن‌ها بگویید این کار را نباید انجام داد فوری قبول نمی‌کنند بلکه می‌پرسند چرا نباید انجام بدهم. بنابراین این‌ها طالب گفت‌وگو هستند اما به دلیل نبود فضای لازم و عدم گفت‌وگو این نسل را در فضایی قرار می‌دهد که خشم را بالا می‌برد، این نسل دیده نمی‌شود، و چون دیده نمی‌شود نمی‌خواهند ازش حرف بزنند، اگر این نسل متوجه شوند کسی دارد آن‌ها را نمایندگی می‌کند و دیده می‌شوند خشم‌شان تخلیه می‌شود، اما متاسفانه در هیچ فضایی از این نسل یاد نمی‌شود، این بچه‌ها نیازمند شنیده شدن و دیده شدن هستند و راه آن گفت‌وگو است، معلم مستبد در برابر این نسل کارش پیش نمی‌رود، بنابراین باید به آنها اجازه داد حرف بزنند.

آقای فلاحی شما وقتی اجازه می‌دهید در کلاس دانش‌آموزان با یکدیگر گفت‌وگو کنند آن را چه‌طور قضاوت می‌کنید، اصلاً اجازه می‌دهند دانش‌آموز مخالف هم نظر بدهد؟

ببنید برخلاف دوران ما که بیشتر اجبار و اطاعت مبنا بود، مبنای بچه‌های این نسل اجماع و اقناع است، برای همین این نسل را باید قانع کرد و نمی‌شود گفت همینی که هست.

دانش‌آموزان به گفت‌وگو علاقه دارند، گاهی هنگام گفت‌وگو در کلاس نکاتی از آن‌ها شنیده‌ام که هرگز امکان نداشت در یک کلاس بدون گفت‌وگو این مهارت را دانش‌آموز از خودش نشان دهد، حتی در موقع بحث و گفت‌وگو اتفاقاً دانش‌آموزانی که همیشه ساکت هستند و حالت خموده دارند فعال می‌شوند، و تمام کلاس هشیار می‌شوند. اما این‌که اجازه حرف زدن به یکدیگر می‌دهند یا خیر باید گفت مانند جامعه که شیوه گفت‌وگو معمول نیست در کلاس درس هم گاهی دچار تنش می‌شوند. به‌طور کلی گاهی شگفت‌زده می‌شوم که این نسل در این سن چقدر خوب مسائل را می‌فهمد و تحلیل می‌کند.

خانم ملک‌زاده نظر شما چیست؟

ببینید ما همیشه می‌گوییم که گفت‌وگو باید انجام شود اما شرایط گفت‌وگو در مدارس را فراهم نمی‌کنیم، اگر فضای دوقطبی در مدارس وجود دارد، شرایط همیشه به نفع قطبی است که با حاکمیت است، اگر کسی را می‌فرستند که برای دانش‌آموزان صحبت کند او مخالف جریان ذهنی اکثریت بچه‌ها هست و این گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد، چراکه مخصوصاً الان دانش‌آموزان به‌دنبال کسانی هستند که با آن‌ها احساس همراهی و همدردی کند. ما در نظام آموزشی اتفاقات خوبی هم داریم که کسی به آن‌ها بها نمی‌دهد، طرحی وجود دارد به نام «بوم»، یعنی هر مدرسه با توجه به شرایط خودش می‌تواند برنامه‌هایی داشته باشد؛ اما عملاً این اتفاق انجام نمی‌شود، می‌شد از ظرفیت طرح بوم کلاس‌های آموزشی گفت‌وگو محور برای دانش‌آموزان فراهم کرد. ولیکن زمان کلاس‌های آموزشی طوری هست که دیگر وقتی برای انجام این طرح باقی نمی‌ماند. به‌نظرم الان قوه عاقله باید فعال شود و زمان گفت‌وگو را با کارشناس‌های مناسب برای دانش‌آموزان فراهم کند. امروز یک ناامنی اجتماعی وجود دارد و این در مدرسه‌ هم هست، اما گاهی معلم‌ها و مسئولین مدرسه برای آرام کردن شرایط مدرسه یا گفت‌وگو کردن با دانش‌آموزان شرایط خودش را به‌خطر نمی‌اندازند، چراکه به دلیل اعتمادی که میان دو قطب شکسته شده فضای گفت‌وگو تحت تاثیر قرار گرفته است.

غلامی: یکی از مشکلات آموزش و پرورش ما این است که با محیط بیرون هیچ ارتباطی ندارد و پیوندی میان مدرسه و جامعه نیست، به نظرم ساختار آموزش پرورش ما ساختاری هرمی، از بالا به پایین و یکطرفه است، و معلم‌ها انتهای هرم هستند، این ساختار نه جایی برای شنیدن نظر معلم‌ها دارد، نه جایی برای دخالت تشکل‌های صنفی دارد و نه برای دانش‌آموز فایده دارد، لذا با این ساختار گفت‌وگو مانند یک وصله است، بنابراین معمولاً جا نمی‌افتد و فراموش می‌شود.

نیک‌نژاد: وقتی گفت‌وگو در هیچ سطحی از جامعه و سیاست انجام نمی‌شود بنابراین در مدرسه هم نمی‌تواند انجام شود. امروز فضایی وجود دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند با دیگری دیالوگ کند، بارها پیش آمده کارشناسی آمده برای بچه‌های مدرسه صحبت کند، اما اساساً برای مونولوگ آمده است، و نمی‌تواند با بچه‌ها ارتباط بگیرد طوری‌که از معلم‌ها درخواست می‌کند بچه‌ها را آرام کنند، به‌نظرم نظام آموزشی در یک وضعیت بن‌بست قرار گرفته‌ است.

 

پیشنهاد سردبیر
پربازدیدترین ها